جدول جو
جدول جو

معنی حاجی بحه - جستجوی لغت در جدول جو

حاجی بحه
البستی. ملقب به شمس الدین. عوفی در لباب الالباب گوید: الامام الاجل شمس الدین حاجی بحه (؟) البستی، مذکری مذکور با فضلی موفور نگین ولایت فضل و هنر که اگر چه از بست است اما عالم بیان (؟) از آن تکین آباد است چنان لطیف طبع عالی سخن که از مفرح بیان او دل گرم سیر نمی شد آفریدگار سبحانه و تعالی ذات او را اعجوبۀ عالم غیب گرداند و نظم و نثر مر خاطر خطیر او را چنان ملکه شد که بر هر چه او را امتحان کنند هم برفورتذکیری در آن پردازد و آنچ نثر گفته باشد بنظم بیان کند و از لطائف اشعار او این یک رباعی بخاطر بود:
گویند ز زر ترا بود خرسندی
خرسند شوی چون دل از او برکندی
زر کندۀ کان و بی وفای دهر است
برکندۀ بی وفا چرا دل بندی.
و این یک بیت فرد هم او گفته است:
گر هیچ بسیب زنخش باز رسی
باری بر رس که نرخ شفتالو چیست.
رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 287 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ رَ)
رود حاجی قره، در یادداشتهای ما ذکر محل آن فراموش شده است. شاید در ایالت آذربایجان باشد
لغت نامه دهخدا
ابن یوسف شاه، آخرین اتابکان یزد است که ازسنۀ 690 تا سنۀ 718 هجری قمری حکومت کرد و چون در این سال 718) برادر شیخ ابواسحاق اینجو یعنی امیر غیاث الدین کیخسرو از راه شبانکاره بیزد آمد با اتابک حاجی شاه طرح دوستی انداخت سپس از آنجا بمیبد شتافت و بین او و امیر مبارزالدین نیز رشتۀ الفت برقرار گردید ولی چیزی طول نکشید که بین نایب امیر کیخسرو و اتابک حاجی شاه برسر امری جزئی نزاع درگرفت و اتابک که مردی بی رحم و ظالم بود نایب امیر کیخسرو را بقتل آورد، کیخسرو و مبارزالدین پس از تحصیل اجازه از ابوسعید، اتابک را مورد حمله قرار دادند و او را در این سال منهزم ساختند و سلسلۀ اتابکان که قریب سیصد سال در این ولایت حکومت میکردند، به این ترتیب در سال 718 برافتاد و حکومت آن پس از رسیدن امیر مبارزالدین بخدمت ابوسعید از طرف ایلخان بعهدۀ او گذاشته شد، رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 403 و 414 و 415 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برادر امیر نوروز، ازامراء معروف زمان غازان است آنگاه که امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را بجای او گماشت، مصالح حل و عقد امور دیوانی و تهیه سیورسات لشکر را بعهدۀ برادر خود حاجی بیگ واگذاشت. و خواجه صدرالدین زنجانی و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیگ مراسلاتی خطاب بسلطان مصر ساختند به این مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نائل نیامده اند برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشه کفر سلطان رافرصتی مناسب فراهم است و امیر نوروز و برادران او حاجی بیگ و لکزی جهت قیام بکمک لشکریان مصری حاضرند بعلاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامۀ گرانبها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزوّر را با هفتاد ثوب جامه در موقعبیهوش کردن عالم الدین قیصر که بمصر آمد و شد میکرد در کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند. افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان گردیده و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود بعجله از آنجا به سمت شهروان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدین قیصر جاهد شد که روزی قریب سی فرسخ راه پیمود و در 21 جمادی الاولی سال 696 هجری قمری به شهروان رسیدو در آنجا قیصر را به حضور او آوردند و باروبنۀ اورا تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتندکه خط و انشای حاجی بیگ برادر امیر نوروز است غازان در حال خشم کلی امرداد که قیصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پای در آورند و حاجی و لکزی و ساتتمش برادران امیرنوروز را بدون محاکمه و پرسش کشتند. رجوع به تاریخ مغول ص 261 و 264 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص 28 و حبط ج 2 ص 51 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
موضعی کنار راه چالوس به شهسوار، میان ولی آباد و شهسوار، در 455500 گزی تهران. رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 24 و 125 و 151 و 154 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شمس الدین حاجی بحه (؟) از مردم بست و از افاضل عراق بود طبعی لطیف و سخنی عالی داشت و نظم و نثروی را ملکه بود و هنگام آزمودن آنچه به نثر گفته بود بنظم بیان میکرد از لطایف اشعار وی این رباعیست:
گویند ز زر ترا بود خرسندی
خرسند شوی چون دل ازو برکندی
زر کندۀ کان و بیوفای دهرست
بر کندۀ بی وفا چرا دل بندی.
و این بیت نیز از اوست:
گر هیچ به سیب زنخش بازرسی
باری بررس که نرخ شفتالو چیست ؟
(از لباب الالباب چ 1324 هجری قمری لیدن ج 1 ص 387) ، کلح. قطوب. مقابل بشر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان میان دورود شهرستان ساری، از توابع دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان رود سفلای چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی